تشخیص فعل ساده از فعل مرکب
»به نام آن كه هستي نام از او يافت فلك جنبش زمين آرام از او يافت«
فعل مركب
· راه تشخيص فعل مركب از ساده چيست.؟
براي تشخيص فعل مركب از فعل ساده چند راه وجود دارد كه هر يك در جاي خود مفيد و كارگشا است.قبل از ذكر اين شيوه ها نكته اي به تاكيد تمام ياد آوري مي كنيم و آن توجه به فعل در زنجيره ي جمله است.فعل را به طور مجرد و خارج از جمله بررسي نكنيم.چه بسا فعلي در يك جمله ساده باشد و همان فعل در جمله اي ديگر در هم نشيني با اجزاي متفاوت مركب به شمار آيد.
اما راه هاي تشخيص:
1) در جمله هاي چهارجزيي با مفعول و متمم اگر پيش از فعل اسم يا صفتي باشد كه نه مفعول است و نه متمم قطعا با جزء فعلي يك فعل مركب به شمار مي آيد. مثال:
احمد پول را از من قرض گرفت.
نهاد مفعول متمم فعل مركب
تهمينه نام سهراب را براي پسرش انتخاب كرد.
نهاد مفعول متمم فعل مركب
سارق پول ها را از بانك سرقت نمود.
نهاد مفعول متمم فعل مركب
2) در جمله هاي چهار جزيي با متمم و مسند يا چهار جزيي با مفعول و مسند نيز اگر جزء غير صرفي (پايه) نقش متمم يا مسند نداشته باشد حتما جزيي از فعل مركب است. مثال:
مردم از پورياي ولي به عنوان پهلوان نام مي بردند.
نهاد متمم گروه حرف اضافه مسند فعل مركب
من او را عاقل گمان كرده بودم.
نهاد مفعول مسند فعل مركب
3)عبارت هاي كنايي داراي فعل ـ كه اجزاي آ ن امروزه تك تك معناي خاصي دارد و با معناي كل عبارت كاملا متفاوت است ـ هميشه مركب هستند.
او دست به عصا راه مي رود. ( = احتياط مي كند ) نهاد فعل مركب
جمله ي بالا دوجزيي است.
او به من فخر مي فروشد. (= ناز مي كند يا غرور دارد )
نهاد متمم فعل مركب
4)مفعول پذيري
اگر در جمله اي مفعول همراه با نشانه ي خود بيايد، فعل داراي جزء اسمي يا صفتي حتما مركب است:
احمد اين كتاب را مطالعه كرد.
فعل مركب
دزد پول ها را سرقت نمود.
نهاد مفعول فعل مركب
در جمله هاي زير:
دزد پول ها را به سرقت برد.
فعل جمله ساده است و » به سرقت « متمم قيدي و قابل حذف است: دزد پول ها را برد.
5)هم معنايي با» گرداند« : اگر بتوانيم فعل يك جمله را با » گرداند« عوض كنيم به طوري كه معناي جمله تغيير نكند، فعل حتما ساده و جزء پيش از آن » مسند« است. مثال:
شاعر ، مجلس را گرم نمود.(= گرداند)
مسند
طوفان خانه ها را خراب كرد.(= گرداند)
مسند
دشمن نقشه هاي ما را نقش بر آب ساخت.(= گرداند)
نهاد مفعول مسند فعل ساده
موسي سحر جادو گران فرعون را باطل ساخت.(= گرداند)
نهاد مفعول مسند فعل ساده
6)منفي ساختن فعل و افزودن هيچ و» ي« پيشوپس از جزء غير صرفي (پايه)
اگر باز هم در ساده يا مركب بودن يك فعل ترديد داشتيم، بايد فعل را منفي كنيم و پيش وپس از پايه
» هيچ« و وابسته ي پسين» ي« بيفزاييم. اگر جمله معنا داشت، فعل حتما ساده است ودر غير اين صورت،مركب خواهد بود. مثال:
احمد براي پيروزي خود كوشش كرد.
مفعول فعل ساده
ممكن است بگوييد: فعل» كوشش كرد« مركب است زيرا مترادف با فعل» كوشيد« است كه خود ساده به حساب مي آيد.امااين نظر، درست نيست. هرفعلي كه يك مترادف ساده داشته باشد، ساده نيست.
جمله ي بالا را منفي مي كنيم:
احمد براي پيروزي خود كوششي نكرد.(= انجام نداد)
مفعول
درباره ي جمله ي: من درس را ياد گرفتم نمي توانيم بگوييم: من درس را هيچ يادي نگرفتم.
مي بينيم كه ملاك گسترش پذيري (وابسته پذيري) دراين جا ديده مي شود و بعد از» كوشش« وابسته ي
» ي« آمده است وجمله هم معناي كاملا درست ورايجي دارد. چرابايدازملاك وابسته پذيري فقط درساخت هاي مثبت استفاده كنيم؟ اگرفعلي در شكل مثبت خود مركب باشد، بايد درشكل منفي وديگرساخت هاهم مركب بماند. فراموش نكنيم فعل مركب، آن است كه مصدرمركب داشته باشد وبن مضارع آن نيز به صورت مركب رايج باشد.
نكته ي مهم ديگر آن است كه برخي به جزء غيرصرفي (پايه ) وابسته اي مي افزايند ومي گويند : معنادارد. اما معنا داري به تنهايي كافي نيست، فعل بايدكاربرد عام داشته باشدورايج هم باشد.
7)جانشين پذيري
اگر درساده يا مركب بودن فعلي درجمله ترديد داريم، مي توانيم قسمت فعلي رابا فعل هم معناي آن عوض كنيم تا ترديد ما برطرف شود. مثال:
الف)احمد حرف جالبي زد.
ب) احمد حرف جالبي گفت.
پ)احمد حرف جالبي بر زبان آورد.
مي بينيم فعل هاي » گفت« و» برزبان آورد« معادل وهم معناي فعل » زد« است.پس فعل » زد«
جمله ي الف ساده است. توجه به نظام معنايي وكاربردها ومعاني متفاوت يك فعل در جمله در تشخيص ساده ومركب بودن آن،ضروري وروشنگر است.
مثال ديگر:
الف) او با من مصاحبه كرد.
ب) او با من مصاحبه انجام داد.
فعل » كرد« درجمله ي الف به معناي » انجام داد« است وساده به شمار مي رود.
همان گونه كه اگر فعلي به معناي » گرداند« يا» گشت(= شد) باشد، فعل ربطي واسنادي (مسندخواه) محسوب مي شود، فعل» كرد« نيزاگر به معناي» انجام داد« باشد،هميشه ساده وگذرا به مفعول است و جزء پيش ازآن (اسم يا صفت) مفعول جمله به شمار مي آيد.
مثال ديگر:
الف)احمد سوگند خورد.
ب)احمد سوگند به جاي آورد.
فعل» خورد« در معناي» به جاي آورد« آمده وساده است و» سوگند« مفعول آن شمرده مي شود.
اغلب ،نقش مفعول با فعل خود ، با فعل مركب اشتباه مي شود. يعني مفعول جمله راجزء اسمي ياصفتي (پايه ) فعل مي پندارند وخطا درهمين جاست. اگر نتوانستيم با قاعده ي جانشيني ومعادل معنايي،جزء پيشين فعل را مفعول به حساب آوريم، فعل ما مركب خواهد بود.
گاهي نيز- به ندرت – جزء پيشين، متمم است ، مانند :
كودك زمين خورد= كودك به زمين خورد= كودك به زمين افتاد.
فعل» خورد« ساده است و» زمين« نقش متممي داردكه نقش نماي آن به قرينه ي معنوي حذف شده است.منظور از ساخت گرايي وپرهيز ازمعني گرايي دقيقا به اين معناست كه:
1)فعل ها را بايد در ساختمان جمله ها بررسي كرد نه خارج از آن ها.
2)به كاربردهاي گوناگون فعل در جمله توجه نمود.
3)نشانه هاي لفظي (نقش نما ها) اهميت دارند واستثناپذير نيستند.
براي مثال: نشانه ي» را« هميشه وهمه جا- درزبان فارسي معيارامروز- نقش نماي مفعول است و معناي آن مورد نظر نيست.
در جمله ي : پرستار كودك را غذا داد.
كودك مفعول اول جمله و غذا مفعول دوم آن است وجمله دو مفعولي شمرده مي شود. نبايد بگوييم» را« يعني » به« وجمله دراصل چنين بوده است: پرستار به كودك غذا داد.
آن چه اهميت دارد شكل فعلي جمله و قاطعيت نقش نماي مفعول است. هم چنين جمله ي :
» دلم گرفت« با جمله ي » احمد حقش را گرفت« يا» پليس دزدراگرفت« تفاوت دارد.درجمله ي اول
» گرفت« يعني: غمگين شد. در جمله ي دوم » گرفت« يعني: به دست آورد. در جمله ي سوم » گرفت«
يعني : دستگير كرد.
فعل ها تفاوت معنايي دارند ويك فعل به حساب نمي آيند.
» گرفت« جمله ي اول » ناگذر « ودر دوجمله ي بعدي » گذرا به مفعول « است.
در دستورمبتني بر ساخت گرايي، تعيين نقش ومعناي يك واژه به هم نشيني آن با ديگر واژه ها بستگي دارد كه به آن ارتباط افقي ياساختاري مي گويند.
مثال :
الف)سرم به سنگ خورد.
ب)لباسش به من خورد.
پ)كودك شير خورد.
در جمله ي الف » سرم به سنگ خورد« يك جمله ي كنايي و مجموعا يك فعل مركب است ونهاد آن
» من« بوده كه حذف شده است. در جمله ي ب » لباس« نهاد جمله ،» من« متمم و» خورد« فعل آن وساده است، يعني : اندازه شد.
در جمله ي پ ،خورد يعني نوشيد و اين معنا از هم نشيني آن با كودك و شير پيدامي شود.
درجمله ي الف ،هم نشيني فعل» خورد« با سر و سنگ ، فعل مركب كنايي ساخته است.
درجمله ي ب،هم نشيني خوردبا لباس ،فعل ساده ي گذرا به متمم پديدآورده است.
درجمله ي پ،هم نشيني خورد با شير وكودك ، فعل را ساده وگذرا به مفعول نموده است.
ازدوملاك » وابسته پذيري« و» نقش پذيري« سخن نمي گوييم زيراشرح آن دركتاب درسي آمده است.
به طور خلاصه :
براي تشخيص فعل ساده از مركب بايد سه نكته را مهم دانست :
1)توجه به معيار صرفي يعني استفاده ازقاعده ي جانشين پذيري .
يعني هم به جاي فعل مورد نظر فعل هاي مناسب ديگر قرار دهيم وهم به جاي جزء غيرصرفي ياپايه(اسم/صفت)نمونه هاي ديگر بياوريم.
مثال : او مرا خسته كرد.
بيچاره
خفه
ناتوان
مقروض
….
عوض كردن محتواي مسند و آوردن نمونه هايي ديگر جمله رابي معنا نمي سازد. پس فعل ما ساده است.اگر مركب بود، نمي توانستيم جزء پيشين آن را تغيير دهيم.درفعل مركب دوجزء اسمي وفعلي تجزيه پذير وقابل جداسازي وجانشين سازي نيستند. مثال :
حادثه ي تلخي روي داد .
به جاي» روي« هيچ واژه ي ديگري نمي توان آورد كه معناداري جمله را حفظ كند ، جز يك مورد كه آن هم » رخ« است واين واژه با» روي« دراين جمله كاربرد يكسان دارد. پس فعل جمله مركب است.
2)توجه به معيار نحوي، يعني استفاده ازقاعده ي هم نشيني ونظام معنايي در تشخيص ساده يامركب بودن فعل.(نقش پذيري ووابسته پذيري جزء پيشين فعل )
3)توجه به معيار آوايي، يعني استفاده ازعوامل زبر زنجيري تكيه ودرنگ درتشخيص ساده يا مركب بودن فعل . اگرفعل جمله مركب باشد، چون يك واژه به شمار مي رود پس يك تكيه دارد. اگر بتوانيم پس ازجزء پيشين فعل مكث يادرنگ كنيم ، حتما فعل ما ساده خواهد بود.
براي اين كه بدانيم مكث كردن چگونه درتشخيص ساده يا مركب بودن فعل دخالت دارد ازيك
شيوه ي ساده وعلمي استفاده مي كنيم :
استفاده از نقش تبعي » تكرار« :
او مرا بيچاره كرد بيچاره
من همه چيز را خراب كردم خراب .
اگر فعل ما مركب بود، هرگز نمي توانستيم قسمتي ازآن را بعد از فعل ،تكراركنيم .درنقش تبعي ـ مسندي كه بعداز فعل مي آيد به جمله پايان مي دهد وبعد از آن بايد كاملا درنگ نمود وساكت شد.
اما نمي توانيم بگوييم :
حادثه ي بدي روي داد روي .
او مرا درك نمي كند درك .
اكنون بر فراز ايوان ها قرار داريم قرار .
به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي است… .
منبع: گروهي از كارشناسان زبان و ادبيات فارسي
. دبيرخانه ي ادبيات فارسي كشور