Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA
پاسخ خودآزمايي هاي درس ادبيّات فارسي (1) سال اوّل متوسّطه ي نظري
خودآزمايي درس اوّل:
1) آفريننده اي که پرستيدن اوست سزاوار؛ دهنده اي که خواستن جز از او نيست خوش گوار.  هست کننده از نيستي؛ نيست کننده از هستي. ارجمند گرداننده­ي بندگان از خواري؛ در پاي افکننده­ي گردنکشان از سروري. پادشاهي او راست زيبنده؛ خدايي او راست درخورنده. هر آن که از روي ناداني نه او را گُزيد، گزند او ناچار بدو رسيد. و درود بر پيمبر بازپسين، پيشروِ پيمبران پيشين؛ گره گشاي هر بندي، آموزنده ي هر پندي؛ گمراهان را راه نماينده، جهانيان را به نيک و بند آگاهاننده؛ به همه زباني نام او ستوده و گوش پندنيوشان آواز او شنوده و ....
2) ارجمند گرداننده­ي بندگان از خواري، در پاي افکننده­ي گردنکشان از سروري.
3) نويسنده با اين جملات، تا پايان آفرينش و تا روزي که دنيا باقي است، به پيامبر (ص) و خاندانش درود مي فرستد.
4) علم اندک و ناچيز ما را به علم بي کران الهي خودت پيوند بده.
5) زيرا انسان بي ادب نه تنها به خودش بلکه به همه ي مردم جهان، آسيب و صدمه مي رساند.
خودآزمايي درس دوّم:
1) چو يک ماه شد همچو يک سال بود/ بَرش چون بَرِ رستمِ زال بود
2) هدفس افراسياب اين بود که سپاهيانش نگذارند تا آن دو پهلوان (رستم و سهراب) يکديگر را بشناسند تا اين که يکي از آن ها به دست ديگري کشته شود و در صورت پيروزي سهراب، شبانه به طور مخفيانه او را نيز بکشند.
3) سهراب مي خواست تا پادشاه ايران؛ يعني، کاووس را از حکومت بردارد و پدر خود، رستم را به جاي او بر تخت بنشاند و همچنين پادشاه سرزمين توران؛ يعني، افراسياب را نيز  از حکومت عزل کند و خودش پادشاه توران شود.
4) منظور افراسياب است.
خودآزمايي درس سوّم:
1) الف- سهراب: چون به قدرت و جواني خودش مغرور شد و به عنوان يک مهاجم بيگانه به ايران حمله کرده بود. ب- افراسياب: چون با فرستادن سپاهيانش به کمک سهراب، قصد داشت که رستم و سهراب، همديگر را نشناسند. ج- کاووس: چون بار اوّل از دادن نوشدارو براي درمان زخم سهراب خودداري کرد. د- رستم: چون علي رغم درخواست هاي مکرّر سهراب، او خودش را معرّفي نکرد و هويّت واقعي خود را فاش نساخت.
2) به عهده ي دانش آموز است.
3) پس از آن که رستم، پهلوي سهراب را با خنجر مي شکافد، پي مي برد که وي فرزندِ خود اوست؛ بنابراين فوراً شخصي را براي گرفتن نوشدارو نزد کاووس، پادشاه ايران مي فرستد، امّا کاووس از دادن نوشدارو خودداري مي کند و اين بار رستم خودش                              به دنبال نوشدارو مي رود؛ امّا زماني که با نوشدارو به نزد سهراب برمي گردد، مي بيند که او مرده است.
4) زدش بر زمين بر به کردار شير/ بدانست کاو هم نماند به زير
5) وقتي مرگش فرارسيد، ديگر قدرت و نيرويي نداشت.
6) الف- کنون گر تو در آب ماهي شوي/ وگر چون شب اندر سياهي شوي
             وگر چون ستاره شوي بر سپهر/ ببرّي ز روي زمين پاکْ مهر
              بخواهد هم از تو پدر کين من/ چو بيند که خاک است بالين من
ب- زدش بر زمين بر به کردار شير/ بدانست کاو هم نماند به زير
      سبک تيغ تيز از ميان برکشيد/ برِ شيرِ بيدارْدل بردريد
7) مثنوي، نوعي قالب شعري است که هر بيت آن قافيه اي جداگانه دارد و براي سرودن داستان ها و مطالب طولاني است؛                      امّا غزل، نوعي قالب شعري است که قافيه در مصراع نُخُست و تمام مصراع هاي زوج آن رعايت مي شود و موضوع آن معمولاً    بيان عواطف و احساسات است.
ص1
خودآزمايي درس چهارم:
1) الف- عازم ظلمت شدند از جانبين/ مطلع نورين عبّاس و حسين (شمر، عبّاس و حسين را خاستگاه نور (مطلع نورين) مي‌داند.
      ب- برو بگو به حسين آن امام تشنه لبان (عُمرِ سعد، حسين(ع) را امام مسلمانان مي‌داند.
2) الف- موضوع تئاتر، متنوّع درحالي که موضوع تعزيه، مشخّص و محدود است. ب- تئاتر در جايگاه و مکان ويژه‌اي اجرا مي‌شود،                امّا تعزيه جايگاه خاصّي ندارد. پ- تعزيه معمولاً در زمان‌هاي مشخّصي (از جمله زمان سوكواري‌هاي مذهبي) اجرا مي‌شود، امّا اجراي تئاتر، درهر زماني رايج است. ت- تئاتر، خاستگاه اروپايي دارد، ولي تعزيه خاستگاه ايراني دارد. ث- درايران، سابقه‌ي تعزيه بسيار بيش‌تر از تئاتر است.
3) بر عهده ي دانش آموز است.
خودآزمايي درس پنجم:
1) گرو گذاشتن انگشتري به عنوان ضمانت/ احترام به حقّ نان و نمک/ احترام گذاشتن به سوگند/ وفاي به عهد و پيمان/ رازداري/ با دوست، دوست بودن و با دشمن، دشمن بودن و ...
2) شير آمدي يا روباه؟
3) ضمانت کرد؛ تعهد کرد(توضيح آن که در قديم، بزرگان از نگينِ انگشتري به عنوان مُهر استفاده مي کردند و گروگذاشتن آن به عنوان گرو گذاشتن آبرو و حيثيت بوده است).
4) آتشک را
5) ناگاه خود را بر سر آن مرد افکند./ از کجا مي آيي و به کجا مي روي؟/ او برادر من است./ من تو را بهتر آوردم يا تو مرا بردي؟/ همه را دور کرد و آمد به خيمه ي قطران و ...
6) سياست بود؛ زيرا قطران، دشمنِ سَمَک بئد و قصد داشت او را اسير کند. در جنگ مي توان براي پيروزي بر دشمن، از                        شيوه هاي مختلف استفاده کرد و سمک نيز از نيروي فکر خود استفاده کرد.
7) آتَشَک فردي فرصت طلب است و براي رسيدن به هدفش از جمله ازدواج با دلارام، حاضر به انجام هر نوع کاري هست.                  وفتي متوجّه مي شود که سمک مي تواند او را به دلارام برساند، به راحتي با او همکاري و به امير خود خيانت مي کند.
8) فرو بريم: برپا کنيم/ قفا زدن: پس گردني زدن، سيلي زدن
9) نقل مي کنند: يک مرغابي، تصوير ستاره اي را در آب ديد و فکر کرد که ماهي است. حمله کرد تا آن را بگيرد، امّا چيزي                      پيدا نکرد. چون چندين بار اين کار را تکرار کرد و نتيجه اي نگرفت، آن را رها کرد. بعد از آن، هر وقت که ماهي مي ديد فکر                مي کرد که همان تصوير ستاره است؛ بنابراين براي گرفتن آن تلاش نمي کرد و نتيجه ي کارش آن بود که هر روز گرسنه مي ماند.
10) گوي (گو)
خودآزمايي درس ششم:
1) خاک تشنه استعاره از خير است.
2) ستيز و درگيري هميشگي خوبي ها با بدي هاست که سرانجام نيز  با پيروزي خوبي­ها و شکست بدي­ها به پايان مي رسد.
3) شر به خاطر بدذاتي و حسد خود، چيزي از خير مي خواست که قابل جبران نباشد و نتواند از او پس بگيرد.
4) هابيل نيز همانند خير، نماد و مظهر نيکي و برادرش قابيل نيز به مانند شر، نماد بدي و پليدي است./ داستان خير و شر و هابيل و قابيل در صحرا و بيابان اتّفاق مي افتد./ در هر دو داستان، نزاع و کشمکش بر سرِ مادّيات است./ قابيل نيز به خاطر حسد و بدداتي، برادرِ  بي گناهِ خود را از بين مي برد.
5) منظور از گوهر اوّل، همان لعل و جواهر است و مقصود از گوهر دوّم، «خير» است.
6) به عهده ي دانش آموز است.
7) بله؛ داستان حضرت ابراهيم (ع) با نمرود/ حضرت موسي (ع) با فرعون/ حضرت محمّد (ص) با ابوسفيان و ...
8) چنگال مرگ در انتظار آدم هاست./ شکوفه هاي درختان به من لبخند زدند./ دست روزگار بين من و دوستم جدايي انداخت. و ...
ص2
خودآزمايي درس هفتم:
1)اين دو بيت نيز مانند برخي از ابيات درس، از جمله بيت‌هاي «19- 20- 21» و به ويژه بيت «17»، بر اين نکته تأکيد دارند که تشابه و همانندي ميان پديده‌ها نمي‌تواند دليل يگانگي و يکساني آن‌ها باشد.
2) داستان به ما اين نکته ي مهم را مي‌آموزد كه هنگام مشاهده‌ي همانندي‌ها ميان دو پديده، شتاب‌زده، سطحي و غيرمنطقي، قضاوت و داوري نكنيم. بيت آخر نيز به ما مي‌آموزد که ظاهرِ انسان‌ها، نشاگرِ باطنِ آن‌ها نيست. (تشابه ظاهري انسان‌هاي شيطان‌صفت و اهل حقيقت، نبايد ما را به گمراهي بكشاند.).
3) زيرا درويش را فقط به خاطر شباهت ظاهري، مانند خود پنداشته ‌بود.
4) نمونه از مثنوي مولوي:   
«كودكي در پيش تابوت پدر/ زار مي‌ناليد و برمي‌كوفت سر
كاي پدر آخر كجايت مي‌برند/ تا تو را در زير خاكي بفشرند
مي‌برندت خانه‌ي تنگ و زحير/ نه در او قالي و نه در وي حصير
ني چراغي در شب و نه روز نان/ ني در او بوي طعام و نه نشان
زين نسق اوصاف خانه مي‌شمرد/ وز دو ديده اشك خونين مي‌فشرد
گفت جوحي با پدر اي ارجمند/ والله اين را خانه‌ي ما مي‌برند
گفت جوحي را پدر ابله مشو/ گفت اي بابا نشاني‌ها شنو
ني حصير و نه چراغ و نه طعام/ نه درش معمور و نه صحن و نه بام»
خودآزمايي درس هشتم (قسمت اوّل):
1) حرکت انقلابي و قيام مردم و فداکاري هاي آن ها را.
2) مفهوم و پيام نهايي هر دو جمله، به پيروزي نهايي حق بر باطل اشاره دارد و بر اين نکته تأکيد مي کنند که صِرف داشتن قدرت، براي پيروز شدن کافي نيست و با ايمان راسخ مي توان بر ماشين جنگي پيچيده غلبه کرد، چنان که خون بر شمشير، غلبه نمود.
3) سرانجام مبارزات و قيام هاي مردم به بار مي نشيند و نتيجه مي دهد. (جواناني که در دوران آزادي، رشد مي کنند و مي بالند.)
4) هنرمندان نيز به صفِ مردم پيوستند. (همراه انقلاب شدند.)
5) مردم را راهنماي هنرمندان مي داند.
خودآزمايي درس هشتم (قسمت دوّم):
1) شب: نماد استبداد و خفقان/  آسمان: نماد پاکي/  شهاب: نماد مبارزان
2) شعر نو (نيمايي)
3) خون خورشيد/  شهابي که مشق را خط مي زند.
4) به عهده ي دانش آموز است.
5) بند اوّل: «دفتر، پاره پاره، حرف خط خورده و صفحه»/  بند آخر: «نور، شرق، خورشيد، شفق و آسمان»
خودآزمايي درس نهم (قسمت اوّل):
1) از حاشيه ي «اروند رود» و به دست مجاهدان ايران.
2) همه ي اشيا، گنجينه هايي از رازهاي شگفت آفرينش هستند.
3) به عهده ي دانش آموز است.
4) توصيف رزمنده اي که يک دست خود را از دست داده و دوباره به جبهه باز گشته و تکْ تير انداز شده است.
5) عمليات کرکوک؛ سفر به چزّابه؛ پايگاه جهنمي؛ مهاجر؛ از کرخه تا راين؛ شيدا؛ افق؛ کاني مانگاه؛ عقاب ها و ...
6) در معرکه ي قلوب مجاهدان خدا، آرامشي که حاصل ايمان است، حکومت دارد./ صف طويل رزمندگان تازه نفس- با آرامشي که حاصل ايمان است- وسعت جبهه ي فتح را به سوي آينده طي مي کنند.
ص3
خودآزمايي درس نهم (قسمت دوّم):
1) به سنّت بدرقه کردن مسافر با آب و آينه و قرآن.
2) مادرم دل مرا سرشار از نور اميد مي کند.      نهاد جمله: مادرم
3) چراغ: نماد استقلال و آزادي است.
4) در مصراع: با تمام دل دل خود مي گويم
5) آماده و مهيّا شدن.
6) در شعر سنّتي، طول مصراع ها با هم مساوي است و قافيه نيز در آن جايگاه مشخّصي دارد و رعايت آن اجباري است؛ ولي در شعر نو، طول مصراع ها با هم مساوي نيست و قافيه نيز جايگاه مشخّصي ندارد و رعايت آن الزامي نيست.
خودآزمايي درس دهم:
1) به آخر دنيا.
2) وجدان خود نويسنده.
3) تيمور لنگ.
4) دانايي و خيرخواهي، سبب رستگاري و سعادتمندي در آخرت مي شود و ظلم و ستم به مردم و قتل و کشتار آن ها موجبِ عذابِ اُخروي مي گردد. به عبارتي ديگر، مقام شاعران و نويسندگان از سرداران و فاتحان نظامي والاتر است.
خودآزمايي درس يازدهم:
1) پرودگارا، قدرتي به من بخشا تا روح خود را از تعلّق به جيفه هاي ناچيز روزگار بي نياز کنم و از هرچه رنگ تعلّق دارد، آزادش سازم.
2) او با اين سخنان، خود را حاصل جريان عشق مي داند؛ چون عشق معمولاً با لبخند آغاز مي شود، سپس وارد مرحله ي دوستي مي شود و سرانجام  با اشک پايان مي پذيرد.
3و5) به عهده ي دانش آموز است.
4) «يک قطره باران ز ابري چکيد/ خجل شد چو پهناي دريا بديد
     که جايي که درياست من کيستم؟/ گر او هست حقّا که من نيستم
     چو خود را به چشم حقارت بديد/ صدف در کنارش به  جان پروريد
     سپهرش به جايي رسانيد کار/ که شد نامور لؤلؤ شاهوار
     بلندي از آن يافت کاو پست شد/ در نيستي کوفت تا هست شد»
در اين شعرِ سعدي، چون قطره ي باران، تواضع و فروتني کرد به مرواريد تبديل شد و در قطعه ي «قطرات سه گانه» نيز چون قطره ي سوّم تواضع و فروتني کرد، ربّ النّوع سپيده دم او را انتخاب کرد.
خودآزمايي درس دوازدهم:
1) از خدا خواست که در راه عشق او را به مرحله اي برساند که حتّي بعد از مرگش نيز آوازه­ي عشقش باقي بماند و او را بيش تر از قبل عاشق کند و باقي مانده ي عمرش را بگيرد و به عمرِ معشوقش، ليلي، اضافه کند.
2) از عمر من آن چه هست بر جاي/ بستان و به عمر ليلي افزاي
3) با زباني نرم و لطيف، احساسات عاشقانه­ي مجنون را بازگفته است.
4) الف- پدرمجنون: مُشبّه/  مثل: ادات تشبيه/   کعبه: مُشبّهٌ بِه/  حلقه در گوش نهاد: وجهِ شَبَه  ب- مجنون: مُشبّه/                               چو: ادات تشبيه/   مارِ حلقه: مُشبّهٌ بِه/   از جاي برجست: وجهِ شَبَه
ص4
خودآزمايي درس سيزدهم:
1) بیانگر زوال و نابودي حکومت خوارزمشاهیان است.
۲) آتش های ترک: آتش افروزی های مغولان/ خون تازیک: خون ایرانیان
۳) خون آلوده بودن ایرانِ کهن و زوالِ حکومت خود را دید
۴( در بيت هشتم: «در آن دریای خون در قرص خورشید/ غروب آفتاب خویشتن دید»، منظور «آسمانِ خونْ رنگِ غروب» است . در بیت دوازدهم: «در آن دریای خون در دشت تاریک/ به دنبالِ سرِ چنگیز می گشت»، منظور «خون سربازان کشته» (خون کشتگان ) که در دشت نبرد چون دریایی به راه افتاده بود.
5) موج در بيت شانزدهم: «به رود سند مي غلتيد بر هم/ ز امواج گران کوه از پيِ کوه» به «کوهِ گران» و در بيت بيستم:                          «در آن سيماب گون امواج لرزان/ خيال تازه اي در خواب مي ديد» به «سیماب» تشبيه شده است.
رود در بيت هجدم: «از اين سدّ روان در ديده ي شاه/ ز هر موجي هزاران نيش مي رفت»، به «سدّ روان» و در بيت بیست و پنجم: «چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار/ از آن درياي بي پاياب آسان»، به «دریای بی پایاب» مانند شده است.
۶) با بیانی حماسی، رود سند را «خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود» و مانند «سدّی روان» و «دریای بی پایاب» توصف می کند.
7) عبور جلال الدّين از رودخانه ي عمیق، پس از پشت سر گذاشتن جنگی سخت.
8) زندگی خود را از دست رفته و در حال نابودي می دید.
9( جان نثاري در راه وطن و ايستادگي و پايداري در برابر دشمنان.
10) به عهده ي دانش آموز است.
11) چهارپاره: نوعي قالب شعري که از چند بندِ همْ وزن تشکیل شده و هر بند، شامل چهار مصراع است که مصراع های زوج آن هم قافیه اند. چهارپاره پس از مشروطه در ایران ابداع و رايج شد و شامل موضوعات غنایی و اجتماعی است.  
مثنوی: نوعي قالب شعري است که هر بیت آن، قافیه ای مستقل دارد و براي بيان مطالب و داستان هاي طولاني به کار مي رود و     از دیر باز در ادبیّات ما رواج داشته و موضوعات بسیار متنوّعی چون بزمي و حماسي، عاشقانه، تعليمي و عرفاني دارد.
خودآزمايي درس چهاردهم (قسمت اوّل):
1) مردم بي هنر.
2) مغيلان: اُم + غيلان (غولان ) = مادر غولان./ مغيلان يا خارْشتر، درختچه اي است كه در صحرا مي رويد و چون باد در لاي               بوته ي مغيلان، صداي هوهويي ايجاد مي كرد، قُدما فكر مي كردند كه اين درختچه، مأوا و جايگاه غولان است و غول در زير آن، بچّه گذاشته و صداي زوزه ي باد، در واقع صداي بچّه هاي غول است. به همين دليل مسافران از نزديك شدن به اين درختچه ها به ويژه در شب، ترس و واهمه داشتند.
3) اصالت موروثي: گوهرِ اصل و اصالت اكتسابي: گوهر تن و گوهر هنر، توصيف شده است.
4) خرد و دانش.
5) زبان سُرخ، سرِ سبز مي دهد بر باد./ زبان، پاسبانِ سر است./ زبان خَلق، تازيانه ي خداست و ...
6) آدمي بر ديگر جانوران به ده درجه كه در تن اوست بر حيوان برتري يافت: پنج درجه ي دروني و پنج درجه ي بيروني.                     پنج درجه دروني عبارت اند از: انديشه، به خاطر سپردن، تخيّل و تشخيص و سخن گفتن. پنج درجه ي بيروني که عبارت اند از: قوّه ي شنوايي، بينايي، بويايي، لامسه و چشايي و از اين قوّه ها و نيروها آن چه جانوران ديگر دارند، به پاي نيروهاي آدمي                   نمي رسد.
7) با بند اوّل درس ارتباط دارد: «بدان که مردم بي هنر ......... که وي همه را به کار آيد.»
8) وقتي اين را دانستي، زبان را به خوبي و هنر آموختن عادت بده و زبان را جز به خوب گفتن، عادت مده؛ زيرا زبان تو دايم همان چيزي را مي گويد كه تو آن را بدان وادار كرده باشي؛ زيرا گفته اند: هركس زبانِ او خوش تر باشد، طرف داران او بيشتر خواهند بود و با داشتن همه ي هنرها،تلاش كن، سخن را در جاي خود،بگويي؛زيرا سخن بي جا حتّي اگر خوب باشد، زشت به نظرمي رسد                    
ص5
و از سخن بي فايده دوري كن؛ زيرا سخن بي فايده، تماماً زيانكاري است و سخني كه از آن بوي دروغ بيايد و بوي هنر از آن به مشام نرسد، نگفتنش بهتر است.       
تفاوت ها: 1- زفان = زبان/ 2- تو او را برآن داشته باشي: تو آن را بدان وادار كرده باشي/ 3- سخن به جايگاه: سخن به موقع و بجا/ 4- سخن نه بر جايگاه: سخن بيجا و بي موقع/ 5- دوري گزين: دوري كن/ 6- زشت نمايد: زشت به نظر مي رسد و ...
9) اصالت اكتسابي است كه انسان با عقل و خرد خود، آن را كسب مي كند.   
خودآزمايي درس چهاردهم (قسمت دوّم):
1) مرغ زيبا، متاع، گنج
2) زيرا پير معتقد است که جوان معنا و مفهوم پيري را فقط به هنگام پيري خواهد دانست، پس سؤال كردن اكنون بي فايده است. اگرمي تواند اكنون قدر جواني را بداند زيرا جواني ديري نخواهد پاييد.
3) قطعه؛ زيرا از چند بيت هم وزن تشکيل شده كه مصراع هاي زوج آن هم قافيه است و وحدت موضوع دارد.
4) پيام شعر خودآزمايي اين است كه انسان در جواني، مغرورِ نيرو و توان خود است؛ وقتي پير شد، متوجّه مي شود كه پيري، قدرتمندان را نيز ناتوان مي كند. پروين اعتصامي نيز همين مفهوم را در شعر درس بيان كرده است؛ هر چند او تأکيد مي کند که قدر جواني را بدانيم؛ زيرا جواني زود مي گذرد، امّا چنين نتيجه گيري اي در قطعه ي خودآزمايي درس نيامده است. قطعه ي خودآزمايي دو بيت است، ولي ابيات قطعه ي پروين بيشتر بوده و در قالب مناظره نيز سروده شده است.     
خودآزمايي درس پانزدهم:
1) يعني انسان، لباس را براي مصونيّت و به عنوان حريمي امن و مطمئن در برابر چشمان و نگاه هاي پليد مي پوشد.
2) يعني لباس نبايد مثل پوست، انسان را عريان و برهنه نشان دهد، بلكه بايد به عنوان خانه اي، حريم امن او در مقابلِ نامحرمان باشد و به او آرامش و امنيّت ببخشد.
3) فرهنگ، شخصيّت، اعتقاد و ارزش هاي اعتقادي هر فردي در لباس پوشيدنِ او هويدا مي شود.
4) پوچي و دروغين بودن بخش هايي از تمدّن غرب را. (فرهنگ برهنگي غرب را )
5) برخي ها معتقدند که حجاب، محدوديّتي براي فعّاليّت هاي اجتماعي است؛ درحالي كه اين گونه نيست. حجاب به انسان، آرامش و مصونيّت مي بخشد و موجب مي شود به جاي آراستنِ ظواهر با آسودگي به فعاليّت بپردازد و به جاي اين كه به زن و مردبودنِ خود بينديشد به انسان بودن خود فكر كند و به عنوان قطره اي به درياي جامعه بپيوندد.
6) به عهده ي دانش آموزان است؛ امّا براي اطّلاعات بيشتر مي توانند به منابع زير مراجعه كنند:
«الجزاير، مردان مجاهد»: نويسنده حسن صدر/ «الجزاير و مسئله ي حجاب»: نويسنده فرانتس فانون/ «زنده باد آزادي»:                   نويسنده علي وافي     
خودآزمايي درس شانزدهم:
1) در دوره ي پيغمبر (ص)، مسجد جايي بود كه مسلمانان آن جا جمع مي شدند و پيامبر در همان جا كارهاي امّت را حلّ و فصل مي كردند. در دوره هاي بعد، اهلِ حديث، حلقه هاي خود را در آن جا برپا مي كردند و صوفيه براي اعتكاف در مسجد خلوت مي گزيدند و حوزه هايي براي مقابله، تلاوت، تعليم، تجويد و قرائت قرآن در آن جا تشكيل مي شد.
2) ناشي از تنوّع و اختلاف نژاد اقوامي است كه سرزمين آن ها به وسيله ي مسلمانان فتح مي شد.
3) زيرا تمام تصوّري كه از زيبايي در ذهن معماران و هنرمندان بوده است در مسجد، مجال بروز يافته است. هنرهاي مختلفي از قبيل: معماري در توازن اجزا‌، نقاشي در نقوش و الوان كاشي ها، خوش نويسي در الواح و كتيبه ها، شعر در موعظه ها، موسيقي در صداي مؤذّن و بانگ قاري و واعظ و صنايع دستي براي تكميل و تزيين اين مجموعه ي الهي به ميدان آمده اند.
4) جلوه هاي گوناگون فرهنگ و هنر اسلامي در طيّ قرن هاي دراز در بناي مسجد، مجال بروز يافته است؛ پس يك مورّخ مي تواند با مطالعه در مساجد، تصوير روشني از تمدّن و تاريخِ اقوامِ مسلمانِ عالم را پيش چشم خود مجسّم كند.
5) احياي هنرهاي قديم براي ترميم آن چه از اين ابنيه ي خدايي فرسوده شده و تعيمر هر چه از آن جمله در حال ويراني است.
ص6
6) آبادي مسجد در اين است که مردم، مساجد را خالي نگذارند و در برنامه هاي ديني و فرهنگي و ... مساجد حضور فعّالانه داشته باشند. 
خودآزمايي درس هفدهم:
1) «اسليمي»: از طرح هاي اساسي و قراردادي هنرهاي تزئيني ايراني، مركّب از پيچ و خم هاي متعدّد كه انواع مختلف آن با شباهت به عناصر طبيعت مشخص مي گردد./ «گرته برداري» (گرده برداري): با خاكه ي زغال و غير آن، تصوير چيزي را طرّاحي كردن./ «بيرنگ»: نمونه و طرحي كه نقّاش به صورت كم رنگ يا نقطه چين بر كاغذ مي آورد و سپس آن را كامل رنگ آميزي                 مي كند، طرح اوليه./ «رونگاري»: از روي طرحي نقّاشي كردن./ «نقطه چيني»: خط يا سطحي را به وسيله ي نقطه هاي متعدّد پُرکردن./ «صورتگري»: نقّاشي.
2) در دو بندِ اوّل درس كه جملاتي شعرْگونه به دنبال هم آورده است و همچنين در صفحه ي 118، پاراگراف دوّم: دست معلّم از وَقَبِ حيوان روان شد، فرود آمد ... به طور كلّي نحوه ي بيان ادبي دركلّ متن، ذوق شاعري نويسنده را به ما گوشزد مي كند.
3) ايجاز و كوتاهي جملات/ استفاده از كلمات هماهنگ و متناسب/ پرهيز از تكرار و ...
4) مسلمانان معتقد بودند که خداوند، خالق انسان و طبيعت است و شبيه سازي از روي انسان در اسلام، شرك به شمار مي آمده است و اگر كسي انساني را به تصوير مي كشيد، مي گفتند در آخرت بايد درآن روح بدمد و مورد بازخواست قرار گيرد و كشيدن چهره ي انسان را نوعي شرك مي دانستند و به خصوص در مسجد آن را حرام مي دانستند و تاكنون نيز اين عقيده وجود دارد كه نصب عكس در مسجد كراهت دارد.
5) حرفي به كارش بود: كنايه از اين که مشكل داشت./  دستي نازك داشت: کنايه از اين که ظريف مي كشيد./                                 صورتك به رو نداشت: کنايه از اين که تظاهر نمي كرد و ...
6) سادگي و صميميّت درآن حاكم بود،/ دل خواه و روان بود./ خشك نبود/ خنديدن در آن روا بود.
7) برآمدگي پشت و سُم ها ي اسب،/ شتابان خط هايي درهم كشيد و علف زاري ساخت و حيوان را تا ساق پا در علف نشاند. 
خودآزمايي درس هجدهم (قسمت اوّل):
1) چون يكي از راه هاي ساخت طنز، استفاده از مسائل عادي زندگي و ارتباط دادن آن با مسائل و مشكلات سياسي و اجتماعي است و در اين درس نيز دهخدا با استفاده از مشاجره ي پدر ومادر خود مي خواهد كلاهبرداري و دروغ گويي وُكلا را در زمان خود بيان كند.
2) بسته شدن عقد دختر عمو - پسرعمو در آسمان/ سي و سه بندم به تكان افتاد. (در پزشكي قديم معتقد بودند كه                     استخوان هاي بدن آدم با سي و سه بند به هم متّصل شده است)/ ستاره مان مطابق نيامد./ الهي نان سواره باشد و او پياده.
3) بي سواد؛ زيرا فرق عقد نامه و وكالت نامه را متوجّه نشد و بدون خواندن وکالت نامه، آن را امضا کرد و به عقد وکيل مدافعه درآمد.
4) نويسنده خود نيز با دختر عمويش نامزد بوده و مي دانسته كه جدا كردن نامزد از نامزد چه ظلم عظيمي است.
5) براي اعتراض به دخالت هاي روسيه در امور داخلي ايران و اعتراض به محمّدعلي شاه، عدّه اي از مبارزان مشروطه در سفارت انگليس و عدّه اي نيز در شاه عبدالعظيم دست به تحصّن زدند.
6) زيرا نويسنده خوب مي داند که مردم هنوز معنا و مفهوم واقعي وکيل را نمي دانند و فقط فريب ظاهر او را خورده اند. (با توجّه به تجربه ي تلخ که از رفتار پدرش با مادرش داشته، نگران است که زحمات مردم در انقلاب مشروطه، با انتخاب وکلاي جاه طلب از بين برود. (به عبارتي ديگر، مردم از وكيل، خير نخواهند ديد، همان طور كه مادرش خير نديده بود.)
7) ننه/ جاپُن/ پُتِل پورت/ پاشو/ محض اين که/ الّا من.
8) به عهده ي دانش آموز است.
 
    
ص7
خودآزمايي درس هجدهم (قسمت دوّم):
1) خودِ شاعر (عارف قزويني)
2) بيت چهارم: «خانه اي کاو شود از دست اجانب آباد/ ز اشک ويران کنش آن خانه که بيت الحزن است»
3) بيت پنجم: «جامه اي کاو نشود غرقه به خون بهر وطن/ بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است»
4) اشاره به اين دارد که ديو (اهريمن)، انگشتري حضرت سليمان (ع) را دزديد و مدّتي به جاي او بر تخت فرمانروايي نشست./ منظور از اهرمن، همان محمّدعلي شاه است.
5) همّت: اهتمام/ هِمَم      مسلک: سالک/ مسلوک
خودآزمايي درس نوزدهم(قسمت اوّل):
1) يعني آن وقت، سر و كارت با فرّاشان خواهد بود كه با چوب دستي هاي خود حساب تو را مي رسند و تو را به شدّت                              تنبيه مي کنند.
2) نشان دادن نظام عريض و طويل تشريفاتي دربار و اوضاع نابه سامان آن دوره و رشوه خواري حاکمان و ديگران در دوره ي قاجاريه در اواخر قرن سيزدهم هجري.
3) يعني توجّهي نشان نداد، اعتنايي نكرد، خود را به نفهميدن زد./ انگار نه انگار. (امروزه ضرب المثل: «خودرا به كوچه ي علي چپ زد»را نيز در همين معنا به كار مي بريم.
4) حكيم باشي، آشپز باشي، حاكم باشي، قزّاق باشي، تفنگدار باشي و ...
5) سطرچهارم: «درپيشاپيش آنان يك نفر سرخ پوشِ ديوچهر و در پشت سرآن، ده بيست نفر سوار با تيپ مي آيند./ سطر پنجم: به ما گفت راست ايستاده هنگام عبور آن، كرنش و تعظيم نماييد./ در سطر هفتم: آن هم ابداً به روي بزرگوار خود نياورده.  
خودآزمايي درس نوزدهم (قسمت دوّم):
1) با بيت هشتم: «گر شد از جور شما خانه ي موري ويران/ خانه ي خويش محال است كه آباد كنيد»
2) بيت سوّم: «بين واژه هاي گل، لاله، شمشاد و مرغ» و در بيت ششم: «بيستون، شيرين و فرهاد»
3) آزادي
4) شاعر با اشاره به اين داستان، مي خواهد بگويد که سختي هاي بسياري بر سر راه آزادي و آزادي خواهان قرار دارد؛ مبادا با گفتن و بزرگ كردن اين مشكلات، آزادي خواهان را نااميد و مأيوس كنيد.
5) مسائل اجتماعي از قبيل آزادي، وطن، بيزاري از ظلم و ...       
خودآزمايي درس بيستم (قسمت اوّل):
1) مي خواستم بروم/ سوار شو (سوار اسب شو)/ وارد شويم.
2) به دو دليل: 1- فقر و بينوايي. 2- تا وزير بداند كه ناصر خسرو در فضل و دانايي مرتبه ي بالايي دارد و وقتي از نوشته ي او آگاهي مي يابد، بداند كه چه شخصيّتي دارد و در چه مرتبه و موقعيّت علمي است تا وقتي نزد وزير حاضر مي شود، شرمنده نشود.
3) گهي زين به پشت (کنايه از شکست خوردن): چون به بصره رسيديم، از برهنگي و عاجزي به ديوانگان مانند بوديم./                     گهي پشت زين (کنايه از پيروز شدن): بعد از آن كه حال دنياوي ما نيك شده بود و هريك لباسي پوشيديم ... و اين هر دو حال در مدّت بيست روز بود.
4) نتيجه مي گيرد: تا مردم بدانند كه به شدّتي كه از روزگار پيش آيد نبايد ناليد و از فضل و رحمت كردگار نااميد نبايد شد كه او رحيم است.
5) خورجين بي مقدار و بي ارزش./ دِرَ مكي، دَمَكي. 
 
 
 
    
ص8
خودآزمايي درس بيستم (قسمت دوّم):
1) زيرا خود را به پرستوي عاشقي تشبيه كرده كه براي يافتن خدا به اوج قلّه ي کوه قاف (مدينه و بقيع) پَر كشيده است؛ مثل سفر پرندگان در منطق الطّير عطّار كه براي رسيدن به سيمرغ (خدا) به سوي قاف پرواز كردند.
2) حديثي است كه در موسم حج، شانزده هزار فرشته از آسمان به زمين مي آيند. با توجّه به اين حديث، پس مي توان عطر بال فرشتگان را حس كرد و علاوه بر اين، مدينه محلّ نزول وحي بوده است و عطر بال جبرئيل، فرشته ي حامل وحي را هنوز هم                   مي توان با مشام جان بوييد.
3) بوي مدينه مي آيد - شهري سپيد پوش – و من چه قدر دوست دارم مدينه را بغل كنم.
4) در آن زمان باران مي باريده است و بوي خوش خاك مدينه از باريدن نم نم باران برخاسته بوده است.
5) امام سجّاد (ع) بعد از شهادت شهيدان كربلا هرگز در سايه نياسود و بعد از وفاتش نيز بر فراز مزارش گنبدي برپا نشد.                 (گنبد ساخته شد، ولي آن را خراب كردند). اكنون نيز مزارش گنبدي ندارد تا او را از آفتاب و تابش داغ آن مصون بدارد؛ گويي كه پيمان امام تاكنون هم باقي است.
6) يعني آن همه عظمت بقيع و شرح دردها را كه مانند دريايي است در سفر نامه ي خود كه مانند كوزه اي است، بريزم و                    بيان كنم، ولي نمي توانم. به عبارتي ديگر، مي خواهم کار غيرِ ممکني انجام دهم.
مولوي: «گر بريزي بحر را در كوزه اي/ چند گنجد قسمت يك روزه اي»
7) زبان درس «پرستو در قاف»، ساده، روان و البته مقداري ادبي است؛ امّا در «سفر به بصره»، نشانه هايي از كهنگي زبان،                  كلمات قديمي، فعل هاي پيشوندي و ساخت هاي كهن دستوري ديده مي شود و البتّه نثر ساده ي حدود هزار سال پيش است. 
خودآزمايي درس بيست و يکم:
1) لامسه
2) به علّت مشكلات و موانع و فراز و نشيب هاي زياد در مسير زندگاني، گاهي شكست مي خوردم، ولي هيچ گاه نااميد نمي شدم و دوباره به پيش مي رفتم.
3) كتاب را «نور خورشيد» و ادبيّات را «بهشت موعود خود».
4) رابرت بريل: مُبدِع خطّ بريل/ رودكي: شاعر تواناي ايراني و معروف به پدر شاعران پارسي/ دكتر طه حسين: نويسنده ي نابيناي مصري/ ابولعلاي معرّي: شاعر و فيلسوف برجسته ي عرب/ دکتر محمّد خزائلي: نويسنده و پژوهشگر معاصر ايراني و ...
5) به عهده ي دانش آموزي است.       
خودآزمايي درس بيست و دوّم:
1) شعر «آي آدم ها» / «آي آدم ها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانيد/ يک نفر در آب دارد مي سپارد جان/ يک نفر دارد که دست و پاي دايم مي زند/ روي اين درياي تند و تيره و سنگين که مي دانيد/آن زمان که مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن...»
2) در محلّه ي شميران تهران.
3) فقط درشعرهايش.
4) نيما مانند مرواريد، شخص نادر و ارزشمندي بود كه در زمانه ي حقير و درميان مردمي كه او را درك نمي كردند، زندگي مي كرد و تا سال ها كسي حرف و شيوه اش را نمي شناخت.
5) بند دوّم، ص151: «تا اواخر سال 26...و سر و صدا مي كرد./ بند دوّم، ص153: «شبي كه آن اتفاق ... و شستم خبردار شد.
خودآزمايي درس بيست و سوّم (قسمت اوّل):
1) انسان يا خودِ شاعر، يعني اقبال لاهوري/ غُربتِ او در بي هم زباني و تنهايي است. (کسي او را درک نکرد.)
2) انسان دانا و بصير. (كسي كه مشكلات را مي بيند، ولي از زيبايي ها سخن مي گويد و با ديدي مثبت به امور نگاه مي كند.
3) در بيت نخست قطعه ي «سروري»: «خدا آن ملّتي را سروري داد/ كه تقديرش به دست خويش بنوشت»
4) زندگي بايد حركت و تكاپو داشته باشد؛ زيرا زندگي راكد، چيزي جز مرگ و نابودي نيست.
ص9
خودآزمايي درس بيست و سوّم (قسمت دوّم):
1) «آبم نم باران است، فارغ ز لب جويم/ تنگ است محيط آن جا در باغ نمي رويم» (نفي آسايش جويي؛ زيرا اگر به دنبال آسايش بود در باغ مي روييد.)
«من لاله ي آزادم خود رويم و خود بويم/ در دشت مكان دارم، هم فطرت آهويم» (نفي دست پرورد بودن؛ زيرا آزاد هستم و نياز به باغبان و پرورش دهنده ندارم.)
2) در بند سوّم: «هر صبح نسيم آيد، بر قصد طواف من»
3) مي گويند که صحراي خُتَن، به دليل روييدن زعفران و گياهان خوشبو، معطّر و خوشبو است و آهويي كه در اين صحرا مي چَرَد، چون از اين گياهان مي خورد، خون در نافه اش به مُشْك تبديل مي شود.
4) بند دوم: «بر ساقه ي خود ثابت، فارغ ز مددكارم/ من لاله ي آزادم، خود رويم و خود بويم
بند ششم: «بر فطرت خود نازم، وارسته ضميرم من/ آزاده برون آيم، آزاده بميرم من»
5) داستان «ليلي و مجنون» / يادآور درس دوازدهم همين کتاب؛ يعني درس «از كعبه گشاده گردد اين در»
6) «بر فطرت خود نازم، وارسته ضميرم من/ آزاده برون آيم، آزاده بميرم من»
(به فطرت آزاده ي خود افتخار مي كنم؛ زيرا از همه ي وابستگي ها رهيده ام؛ آزاده متولّد مي شوم و بي هيچ وابستگي مي ميرم.)
خودآزمايي درس بيست و چهارم:
1) به «لاله ي دامان كوهسار/ سبزه ي بهار/ صوت بلبل/ آبشار/ خاك كشور/ ذوق كودكي/ پند مادر/ بارِ شكر/ بنفشه/ نازبوي/              آب جو
2) يعني لفظي بسيار ارزشمند است و به دليل عظمت و ارزشش مرا به تعظيم در مقابل خود وامي دارد.
3) تأكيد و جايگزيني و تأثير بيش تر در ذهن خواننده.
4) شاعران: «صفيّه ي گلرخسار/ لايق شير علي/ عُبيد رجب و ...»/ نويسندگان: «صدر الدّين عيني/ كمال عيني و ...»
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  
  /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;} table.MsoTableGrid {mso-style-name:"Table Grid"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-priority:59; mso-style-unhide:no; border:solid black 1.0pt; mso-border-themecolor:text1; mso-border-alt:solid black .5pt; mso-border-themecolor:text1; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-border-insideh:.5pt solid black; mso-border-insideh-themecolor:text1; mso-border-insidev:.5pt solid black; mso-border-insidev-themecolor:text1; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}