شعر حفظی ادبیات3ریاضی
تحليل شعرهاي حفظي ادبيّات فارسي عمومي(3) / رشته هاي تجربي – رياضي
|
شعر حفظي شماره ي 1 / وقت سحر 1)دوش:ديشب،شب گذشته سحر:سپيده دم،صبحگاه ظلمت:تاريکي،سياهي آب حيات:آبي که اگر کسي به آن دست بيابد و از آن بنوشد به زندگاني جاويدان مي رسد. آرايه ها = غصّه : استعاره از تعلّقات و دلبستگي هاي دنيايي آب حيات:تلميح به ماجراي زندگاني «خضر نبي » دارد که به آب حيات رسيد آب حيات : استعاره از عشق و معرفت دوش/سحر : تضاد معني : ديشب،سحرگاهان، مرا از غم و اندوه تعلّقات دنيوي آزاد کردند و در آن تاريکي شب عالم مادّي،به من آب زندگي جاويدان عشق و معرفت عطاکردند. |
2)شَعْشَعه : پراکنده شدن روشنايي،تابش،روشني،تابناکي // باده: شراب // تجلّي : نمودار شدن،هويدا شدن // بي خود : مست و بي هوش آرايه ها= باده،جام : تناسب شعشعه،پرتو : تناسب جام تجلّي صفات : اضافه ي تشبيهي معني : با تابش و روشنايي نور ذات حق،مرا مست و از خود بي خود کردند و شراب معرفت از جام ضمير روشندل که صفات الهي در آن نمايان است، به من نوشاندند و مرا سرمست نمودند. |
3)شب قدر : شب مقدّس و برتر؛شبي که خداوند کلّ قرآن را بر پيامبر(ص) نازل کرد.(تلميح به آيات قرآن : انّا انزلناهُ في ليله القدر و . . .) برات : نوعي نوشته ي رسمي براي حواله ي وجه و پول،حواله(اينجا استعاره از الطاف و رحمت الهي،فرمان رهايي از تعلّقات دنيايي) ترکيب هاي وصفي مقلوب بيت عبارت اند از : « مبارکْ سحر / فرخنده شب / تازه برات » معني : چه بامداد فرخنده و چه شامگاه خجسته اي بود،آن شب مُراد که فرمان و سند آزادي مرا از قيد تعلّقات و خودخواهي ها به من دادند. |
4)وصف جمال : توصيف زيبايي (آينه ي وصف جمال : اضافه ي تشبيهي) « و » : در مصراع اوّل از نوع ملازمت و همراهي است معني :پس از اين،همراه آينه اي مي شوم که زيبايي معشوق ازلي(خدا) را آشکار مي کند و در اين آينه،مي توان نشانه اي از ظهور ذات حق را يافت. |
5)کامروا : سعادتمند،خوش بخت،نيک بخت // خوشدل : شادمان،خوشحال // مستحق : آن که سزاوار بخشش و ترحّم باشد،شايسته،سزاوار مصراع اوّل،استفهام انکاري دارد(جاي تعجّب و شگفتي نيست.) معني : اگر من به مراد دل رسيدم و شاد شدم،شگفت نيست زيرا سزاوار اين شادي و کامروايي بودم و معشوقم اين ها را به عنوان صدقه به من بخشيد. |
6)هاتف : آن که از غيب ندا و آواز مي دهد،فرشته،سروش مژده : بشارت،خبر خوش جور : ستم،بيداد جفا : ستم و ظلم معني : فرشته ي عالم غيب، خبر خوش نيک بختي و سعادتمندي را آن روزي به من داد که من در برابر ستم ها و محنت ها،صبر و شکيبايي نمودم.(وصال و خوش بختي، در گروِ بردباري است.) |
7)شهد : شيريني،عسل اجر : پاداش،مزد شاخ نبات : تلميحي به معشوق حافظ دارد. آرايه ها = صبر : ايهام تناسب دارد : 1.بردباري،شکيبايي 2.گياهي تلخ (با واژه ي شکر در مصراع اوّل تناسب دارد.) سخن : استعاره ي نوع دوم(استعاره ي مکنيّه ) زيرا سخن را به چيزي (مثل شاخ نبات) تشبيه کرده است که شهد و شکر از آن مي ريزد. معني : اين همه زيبايي و لطافتي که در سخن و کلام من هست،پاداش بردباري در برابر رنج ها و سختي هايي است که در راه عشق به معشوق تحمّل کردم. |
8)همّت : اراده ي قوي؛اصطلاح عرفان و صوفيه،توجّه طالب است با تمام قواي روحاني خود به جانب حق براي حصول کمال خود يا ديگري انفاس : ج نفس،دم،دعا و نيايش بند غم : اضافه ي تشبيهي معني : به سبب اراده ي استوار حافظ و دعاها و نيايش هاي شب زنده داران بود که مرا از چنگ اندوه زمانه آزاد کردند. |
شعر روز وداع یاران |
1)بهاران ،ابر : تناسب بگريم چون ابر : تشبيه گريه ي ابر : آرايه ي تشخيص مصراع دوم،آرايه ي تشخيص و اغراق دارد واج آرايي صامت هاي « ب ، ر » معني : اجازه بده تا در فراق و دوري معشوقم،همانند ابر بهاري گريه کنم،زيرا به هنگام جدايي دوستان و عاشقان از يکديگر،حتّي سنگ هم ناله و زاري مي کند. |
2)فُرقت : جدايي،هجران،دوري شراب فُرقت : اضافه ي تشبيهي مصراع اوّل : کنايه از جدا شدن شراب،چشيدن : تناسب معني : هر کس که از يار و معشوق خودش ،جدا و دور شده باشد ،مي فهمد که نااميدي از دوستان،بسيار سخت و دشوار است. |
3)ساربان : شتربان محمل : کجاوه،هودج ساربان،شتر،محمل: تناسب محمل بر شتر بستن : کنايه از آماده ي سفر شدن باران : استعاره از اشک و گريه ي چشم - بيت آرايه ي اغراق دارد. معني : ماجراي گريه و زاري ام را براي شتربان شرح دهيد تا او در چنين روزي آماده ي سفر نشود. |
4) « را » فکّ اضافه در مصراع اوّل - تشبيه ديده به چشم گناهکاران در قيامت با وجه شبه گريان بودن ديده،گريان و چشم:تناسب معني : ما در ا ندوه و ماتم فراق و جدايي از معشوق،گريان هستيم؛همان گونه که آدم هاي گناهکار در روز قيامت گريه و زاري مي کنند. تلمیح به آیه 19 سوره ی احزاب« فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم |
5)اي صبح : تشخيص (چون غير انسان را با « اي » خطاب کرد.) شب نشين: آن که شب را به صبح مي رساند؛شب زنده دار شام و صبح : تضاد -صبح را در دير ماندن به شام روزه داران تشبيه کرد. جان به طاقت آمدن : بي طاقت شدن معني : اي سپيده دم شب زنده داران،ديگر صبر و طاقت ندارم ،زيرا تو مانند شام و غروب انسان هاي روزه دار،دير فرا رسيدي و خيلي طولاني شدي. |
6)معني : با اين که ماجرا و داستان عشق و دلدادگي را بسيار براي تو شرح دادم،امّا فقط اندکي از غم و اندوهم را برايت گفتم. |
7)نشستن مهر بر دل : کنايه از عاشق شدن معني : اي سعدي،در طيّ زمان و روزگار طولاني،عشقي در درونم به وجود آمد(عاشق شدم) و براي همين نمي توانم اين عشق را زود از دلم بيرون کنم(فراموش کردن عشق،زمان مي برد.) |
8)کفايت : بس و کافي بودن غمگسار: غمخوار،يار و ياور معني : چه قدر بايد داستان و ماجراي عشق را برايت تعريف کنم؛همين اندازه که بيان کردم کافي است؛مابقي داستان عشق را فقط براي کساني که اهل درد و غمخوار ديگران هستند مي توانم شرح دهم. |
ص2 |