شرح غزل بهار عمر حافظ

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات

بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور

این غزل در قالب مضامین عاشقانه ساخته و پرداخته شده و حاصل ایام شباب شاعر و به ظن قوی در زمان شاه شیخ ابواسحاق سروده شده است. در این غزل هیچ اثری از گرفتاری و اندوه وناراحتیهای روحی شاعر منعکس نشده و همین امر دلالت بر این دارد که این شعر در زمان جوانی ودوره آسایش شاعر یعنی حکومت ابو اسحاق سروده شده است.

حافظ از آن دسته از شعرایی است که گفتار او آیینه ضمیر اوست و در هر قالب و هر زمینه که شعری سروده اثرات روحی او در آن برهه از زمان در کلامش باز تاب وانعکاس محسوسی دارد.

سبک شناسان با مطالعه اشعار ایام جوانی هر شاعر و طرز به کار گیری مضامین و تکیه کلامهای او وپیگیری در اشعار بعدی ، تا حد زیادی می توانند صحت انتساب شعر یا غزلی را به شاعر مدلّل دارند بعنوان مثال در این غزل (اشک چون باران و برق جهنده عمر)و ( می صبوح و شکر خواب بامداد و ( بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر) را حافظ بعداً در مراحل مختلف عمر به کرات و هر دفعه به نحوی بازگو کرده است. 

 شرح اول

1- (خرّم = سرسبز،شاد وشاداب    -    فروغ = پرتو، نور    -    لاله‌زارعمر = اضافه تشبیهی    -    گل روی = اضافه تشبیهی    -     بهار = شکوفه ، بهارنارنج =شکوفه نارنج) "فروغ"فارسی است و چون در فارسی "غ" نداشته‌ایم اصل آن "فروز" بوده به معنی نور و روشنایی ، حافظ جاهای دیگر هم "فروغ چهره" را آورده است : «این همه عکس می و نقش نگارین که نمود  /  یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد» یا «هر دو عالم یک فروغ روی اوست  / گفتمت پیدا و پنهان نیز هم» . معنی بیت : ای معشوقی که زندگی از پرتو چهره‌ی تو شاداب و سرسبز است ؛ باز گرد که بدون روی همچون گلت شکوفه‌های زندگی پرپر شد و ریخت .

از دیده گر سِـرَشک چو باران چکد رواست

کـانـدر غـمـت چـو بـرق بـشد روزگار عـمـر

2- (سِـرَشک = اشک    -    که =حرف تعلیل است ، زیرا که) بین "باران" و "برق" ایهام تناسب (مراعات النظیر) است . معنی بیت : اگر از چشمانم مثل باران اشک ببارم بجا و شایسته است زیرا که در غم هجران تو دوران عمر مثل برق سریع گذشت .

این یک‌دو دم که مهلت دیـدار ممکـن ‌ست

دریـاب کـار مـا کـه نـه پـیـداست کار عـمـر

3- (دم =لحظه    -    مهلت = فرصت) "کار" اولی به معنی خواسته و آرزو و منظور کار عشق و عاشقی و همان دیدار است و "کار" دوم به معنی سرانجام و پایان است . معنی بیت : این مدت کمی که  فرصت دیدن تو برایم امکان پذیر است را از دستم مگیر در این فرصت کم به کار و خواسته‌ی ما رسیدگی کن و اجازه‌ی دیدار بـده که پایان عمر نامعلوم است .

تا کی مـی صـبـوح و شَـکـرخواب بامداد ؟!

هُشیار گرد،هان؛ که گـذشت اختیار عـمـر

4- (صبوح =شراب صبحگاهی    -    شَکَرخواب = خواب شیرین،خواب خوش  آرایه حس آمیزی  -    هان = آگاه باش) در رابطه با "صبوح" گفتیم که همان "ثلاثه غسّاله" است یعنی سه جام شراب که صبح می‌نوشند : اولی برای رفع خمار دوشین ، دومی برای شستشوی معده و سومی برای شادابی و سرمستی ، در مقابل آن "غبوق" داریم به معنی شراب شامگاهی . "هان" همان هشیار باش است که برای تأکید آمده . "اختیار عمر" یعنی بخش های برگزیده و دلخواه عمر که منظور از دوران جوانی است . معنی بیت : شرابخواری صبحگاهی و خواب خوش بامدادی تا کی ؟! آگاه شو و از مستی به در آ که دوران خوش عمر (جوانی) گذشت .

دي در گُـذار بـود و نـظـر ســوی مـا نـکــرد

بـیـچـاره دل، که هیچ نـدیـد از گـذار عـمـر

5- (دي =دیروز، روز گذشته    -    گذار = در مصرع اول به معنی محل گذر ، کوچه  و در مصرع دوم به معنی  گذران و گذشتن است) در این بیت"عمر" ایهام دارد : 1- زندگی و روزگار  2- معشوق ، هنوز هم به عزیزان و کسانی که خیلی دوستشان داریم می‌گوییم : "عمرم"  معنی بیت : دیروز در کوچه می‌گذشت و به من توجّهی نکرد ، افسوس که دل بیچاره‌ی من در طول عمرش خیری ندید (لطف و توجّهی از معشوق ندید)

انـدیـشـه از مـحیـط فـنـا نیست هر که را

بـر نـقـطـه‌ی دهـان تـو بـاشـد مـدار عـمـر

(این بیت در کتاب درسی نیامده است .) 

6- (اندیشه = ترس    -    محیط = 1- دریا ، اقیانوس  2- اطراف    -    فنا = نیستی    -    محیط فنا = اضافه‌ی تشبیهی ، نیستی و فنا به گردابی بزرگ تشبیه شده    -    مدار = 1- مسیر حرکت سیارات  2- خط محیط دایره که بر اطراف نقطه مرکز و پایه ثابت پرگار می‌چرخد    -    نقطه دهان = اضافه تشبیهی ) در مورد "نقطه دهان" قبلاً هم توضیح داده‌ایم که هر چه دهان کوجکتر باشد زیبا تر است ، در ادبیات ما در این باره آنقدر "اغراق" شده که دهان را به "نقطه" تشبیه کرده‌اند و گاهی دهان از کوچکی حتّی دیده نمی‌شود : «بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد  /  که دهان تو در این نکته خوش استدلالی ست» "جوهرفرد" یک نکته فلسفی است ، حکما و فلاسفه به کوچکترین جزء بدن که دیگر قابل تجزیه نیست "جوهرفرد" و یونانیان "آتوموس" می‌گفتند "اتم" هم از "آتوموس" گرفته شده که قبلاً معتقد بودند غیر قابل تجزیه است و امروزه به "پروتون" ، "نوترون" و . . . تجزیه شده است . "اتم" یا جوهر فرد را با چشم غیر مسلّح نمی‌توان دید و حافظ در این بیت می‌گوید : «دیگر در مسئله جوهر فرد هیچ شکّی ندارم زیرا دهان تو دلیل خوبی برای وجود این مسئله است» یعنی دهان تو آنقدر کوچک است که دیده نمی‌شود . نقطه نشانه‌ی "وحدت" است . معنی بیت : هرکس که از گرداب هلاک نمی ترسد مسیر عمرش بر گرد دهان کوچک تو است . می‌خواهد بگوید که هر کس که تمام عمرش را بر اساس حرف های تو سپری کرده و به گفته های تو توجّه دارد دیگر از نیستی نمی‌ترسد .

در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهی‌ست

زان رو عـنـان گسسته‌ دوانـد سـوار عـمـر

7- (خیل =گروه اسبان ، گروه ، سواران هم معنی می‌دهد، در اینجا انبوه    -    حوادث = رویدادهای ناگوار    -    عنان‌گسسته = افسارگسیخته ، بی‌مهار ، تند و سریع ) "سوار عمر" اضافه تشبیهی است یعنی عمر به سوار بر اسب بدون لگامی تشبیه شده که تند و سریع می‌گذرد . معنی بیت : انبوه رویدادهای ناگوار از هر طرف در کمین جان انسانند به همین خاطر است که عمر همچون توسن افسار گیسخته‌ای شتابان می‌تازد تا حوادث بر او دست نیابند .

بی عمر زنـده‌ام من و این بس‌عجب مـدار

روز فـراق را کـه نـهـد در شـمـار عـمـر ؟!

8- (فراق = جدایی) "عمر" در مصرع اول ایهام دارد : 1- زندگی و حیات  2- معشوق . در حدیثی از معصوم آمده‌است که زمانی را که صرف رسیدگی به خویشان و صله‌ی رحم می‌کنیم جزء عمر حساب نمی‌شود ، حافظ هم در اینجا می‌گوید زمان فراق از معشوق جزء عمر حساب نمی‌شود . معنی بیت : تعجب نکن که می‌گویم بدون معشوق زنده‌ام زیرا که زمان جدایی از معشوق جزو عمر حساب نمی‌شود . یا : عمر راستین من (ایام وصال) به سر آمده و اکنون در فراق یار چون اندام بیجانی شده‌ام ، این تعجب ندارد زیرا ایام فراق را نمی‌توان عمر به حساب آورد .

حـافــظ ؛ سخن بـگوی که‌برصفحه‌ی جهان

ایـن نـقـش مـانــَد از قـلمت یـادگار عـمـر

9- (سخن = استعاره از شعر    -    صفحه‌جهان = اضافه تشبیهی ، بعضی اضافه استعاری گرفته‌اند ، پهنه‌ی گیتی    -    نقش = اثر ، تصویر ، در اینجا استعاره از شعر و نوشته است ) معنی بیت : ای حافظ شعر بگو که تنها شعر تو در جهان از تو به یادگار می‌ماند .

"شکسپیر" هم می‌گوید : «شعر من به رغم روزگار  / در روزگاران آینده می‌ماند  /  تا تو را ستایش کند » .

شرح دوم 

معانی لغات غزل

فروغ رخ: تابش نورِ چهره ، کنایه از شادابی و شور ونشاط چهره است .

لاله زار: کشتزار لاله.

لاله زار عمر:لاله زارزندگی ( اضافه تشبیهی ( عمر به لاله زار تشبیه شده و بیشتر مراد از آن ، دوره جوانی عمر می باشد. گل روی )اضافه تشبیهی) روی به گّل تشبیه شده.

بهار عمر: شکوفه در خت زندگی در اینجا معنی میدهد. (استعاره مکنیه)

مهلت: فرصت.

دریاب کار ما: کار ما را دریاب ، به کار ما عنایتی کن، دل مارا به دست آر.

می صبوح:شراب بامدادی .

بیدار گرد: هشیار شو،بیدار شو.

اختیار :بر گزیده و در اصطلاح نجوم به بهترین وقت برای انجام کارهایی مثل سفر و عروسی گفته می شود. اختیار عمر: بخش گزیده عمر ، اوقات مساعد، امکان انتخاب خوب وبد زندگانی .(اختیارمصدر(اسم) است که بصورت صفت (مختار، برگزیده) بکاررفته است صفت جانشین موصوف.

در گذار : در حال گذشتن.

گُذار عمر:۱)گذشتن عمر، ۲) گذشتن معشوق.

محیط فنا:فنایی که احاطه کرده است ، نابودی که گرداگرد را فراگرفته است.

مَدار عمر:گردش عمر ، دایره گردش عمر.

خیل حوادث: سپاه رویدادها ، دام پنهانی.

کمینگه:کمینگاه ، سنگر ، حمله ، دام پنهانی .

عنان گسسته: لجام گسیخته ، اسبی که سراسیمه و افسار گسیخته باشد.

بی عمر:۱) بدون حیات و فرجه زندگی ، ۲) بدون معشوق .

نقش:نوشته ، خطّ ، اثر .صفحه ی جهان: پهنه ی سرای گیتی (استعاره مکنیه)

معانی ابیات غزل (۲۵۳)

۱) ای آنکه از تابش نور چهره ات ، لاله زار زندگی من سبز وخرم است به سوی من برگرد که بی گل روی تو شکوفه های بهار عمر من بر زمین ریخت.

۲) اشک اگر از دیدگان من به مانند باران فرو بارد جا دارد، زیرا زمان عمر در غم دوری توبه سرعت برق گذشت .

۳) در این چند نفس دیگر که فرصت ملاقات میسر است، توجهی به ما کن که پایان کار زندگی معلوم نیست.

۴) تا کی به نوشیدن شراب بامدادی و خواب شیرین صبحگاهی می پردازی ! بیدار وهشیار شو که  ساعات مساعد زندگی و ایام جوانی ، سپری شد.

۵) دیروزیار به راهی می گذشت و نگاهی والتفاتی به ما نکرد . بیچاره دل من که از گذشتن عمر خود هیچ آسایش وخوشی ندید . (

6) هر کس که محور گردش عمر ش بر نقطه دهان تو قرار گرفته باشد از نابودی که گرداگرد او را ( دایره وار) احاطه کرده است ترسی ندارد.

)7انبوه پیشامدها ناگوار در هر کران برای گرفتن جان آدمیزادپنهان شده اندو بدین سبب است که عمر چون توسن افسار گسیخته ، شتابان میراند تاحوادث براو دست نیابند.

۸) عمرراستین من که ایام وصال بودبپایان رسید،اکنون درفراق تو چون صورت بیجانی شده ام واراین  تعجب مکن . چه کسی روزهای فراق را در شمار زندگانی به حساب می آورد؟

) 9حافظ سخنی و شعری بگو، که تنها اثر قلم تو بر صفحه روزگار به عنوان یادگار عمر باقی می ماند .

وزن غزل: مفعول غاعلات مفاعیل فاعلات

* این غزل ، بدون ایهام و ونکات و اصطلاحات عرفانی ودر قالب مضامین عاشقانه ساخته و پرداخته شده و حاصل ایام شباب شاعر و به ظن قوی در زمان شاه شیخ ابواسحاق سروده شده است. در این غزل هیچ اثری از گرفتاری و اندوه وناراحتیهایروحی شاعر منعکس نشده و همین دلالت بر این داردکه این شعر در زمان جوانی ودوره آسایش شاعر یعنی حکومت ابو اسحاق سروده شده است. حافظ از آن دسته از شعرایی است که گفتار او آیینه ضمیر اوست و در هر قالب و هر زمینه که شعری سروده اثرات روحی او در آن برهه از زمان در کلامش باز تاب وانعکاس محسوسی دارد.

سبک شناسان با مطالعه اشعار ایام جوانی هر شاعر و طرز به کار گیری مضامین و تکیه کلامهای او وپیگیری در اشعار بعدی ، تا حد زیادی می توانند صحت انتساب شعر یا غزلی را به شاعر مدلّل دارند بعنوان مثال در این غزل (اشکچون باران و برق جهنده عمر)و ( می صبوح و شکر خواب بامداد و ( بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر) را حافظ بعداً در مراحل مختلفه عمر مختلفه عمر به کرات و هر دفعه به نحوی بازگو کرده است.