قرابت معنایی سال چهارم متوسطه
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
FA
به نام او که سرخ رويی ما به مدد لعل لب اوست .
موضوع : قرابت معنايی
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق// تا بگويم شرح درد اشتياق
معنی : برای بيان درد اشتياق ، شنونده ای می خواهم که دوری از حق را ادراک کرده و دلش از درد و داغ فراق سوخته باشد .
ارتباط معنايی :
1) چندت کنم حکايت شرح اين قدر کفايت / باقی نمی توان گفت الّا به غمگساران .
2) آن چه بر من می رود در بندت ای آرام جان / با کسی گويم که در بندی گرفتار است .
3) شب فراق که داند که تا سحر چند است / مگر کسی که به زندان عشق در بند است .
هر کسی کاو دور ماند از اصل خويش// باز جويد روزگار وصل خويش
معنی : هر کسی که از جايگاه اصلی و مبداء هستی خود دور مانده باشد سرانجام روزگار وصال از دست رفته را می جويد و به اصل خود و به سوی پروردگار باز می گردد .
ارتباط معنايی :
1) خلق چو مرغابيان زاده ز دريای جان / کی کند اين جا مقام مرغ کز آن بحر خاست .
2) چنين قفس نه سزای چو من خوش الحانی است / روم به روضه ی رضوا ن که مرغ آن چمنم .
3) ما ز دريايِيم و دريا می رويم / ما ز بالاييم و بالا می رويم .
4) ما زفلک بوده ايم يار ملک بوده ايم / باز همانجا رويم جمله که آن شهر ماست .
5) آمد موج الست کشتی قالب ببست / باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست .
6) باز خواهم به سوی مسکن عقبی رفتن / چه کن گلخن دنيا پس از اينم بس و بس .
7) بلبل گلشن قدسم از جور فلک / بی گنه بسته ی زندان و گرفتار قفس .
8) دلا تا کی در اين زندان فريب اين و آن بينی / يکی زين چاه ظلمانی برون شو تا جهان بينی .
مناجات
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی// نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نيايی
ارتباط معنايی :
1) نه بر اوج ذاتش برد مرغ وهم / نه بر زيل وصفش رسد دست فهم .
2) نه در ايوان قريش وهم را بار / نه با چون چرايش عقل را کار .
3) مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر / ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم .
4) ای برتر از خيال و گمان و قياس و وهم / وز هر آنچه گفته اند و خوانده ايم و شنِيده ايم
5) به قياس در نگنجی و به وصف در نيايی / متحيرم در اوصاف جمال و روی زيبت .
6) از او هرچه بگفتند از کم و بيش / نشانی داده اند از ديده ی خويش
7) هيچکس را به کنه او ره نيست / عقل و جان از کمالش آگه نيست .
8) در انديشه ببستم قلم و هم شکستم / که تو زيباتر از آنی که کنم وصف و بيانت .
همه غيبی تو بدانی ، همه عيبی تو بپوشی// همه بيشی تو بکاهی ، همه کمی تو فزايی
معنی : خدايا تو همه ی عيب ها را می دانی و همه ی عيب ها را تو می پوشانی و همه ی کم و زياد شدن ها به دست توست .
ارتباط معنايی :
1) يکی را به سر برنهد تاج بخت / يکی را به خاک اندر آرد ز تخت .
2) آن که را کردگار کرد عزيز / نتواند زمانه خوار کند .
لب و دندان سنايی همه توحيد تو گويد // مگر از آتش دوزخ بودش روی رهايی
معنی : سنايی با تمام وجود ، فقط يگانگی تورا ستايش می کند اميد است که برای او امکان رهايی از دوزخ باشد .
ارتباط معنايی :
1) خود نه زبان در دهان عارف مدهوش / حمد و ثنا می کند که موی بر اعضا
مناظره ی خسرو با فرهاد
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند / بگفت اند ه خزندو جان فروشند
معنی : خسرو گفت : شغل مردمان آنجا چيست ؟ فرهاد در پاسخ گفت : جان فروشی می کنند و در مقابل غم و اندوه می خزند . يعنی اينکه عاشق پيشه اند و غم معشوق را با جان و دل خريدارند .
ارتباط معنايی :
1) کشيدند در کوی دلدادگان / ميان دل و کام ديوارها
2) طره ی پريشانش ديدم و به دل گفتم / اين همه پريشانی بر سر پريشانی
3) حاصلی نيست بجز غم ز جهان خواجو را / شادی جان کسی کاو زجهان آزاد است
بگفتا هر شبش بينی چو مهتاب ؟// بگفت آری ، چو خواب آيد ، کجا خواب ؟
معنی : خسرو گفت آيا هر شب او را در خواب مثل مهتاب زيبا و نورانی می بينی ؟ فرهاد در پاسخ گفت : بلی اگر بخوابم او را در خواب مثل مهتاب می بينم اما خواب کجا بود . ( عشق شيرين خواب را از من ربوده است و در فراق او آرام و قرار ندارم .)
ارتباط معنايی :
1) چشم مجنون چون بخفتی همه ليلی ديدی / مدعی بود اگرش خواب ميسر می شد
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک ؟// بگفت انگه که باشم خفته در خاک
معنی : خسرو گفت کی از عشق شيرين صرف نظر می کنی ؟ فرهاد در پاسخ گفت : زمانی که مرده باشم .
ارتباط معنايی :
1) از جان طمع بريدن آسان بود و ليکن /از دوستان جانی مشکل توان بريدن
بگفتا دوری از مه نيست در خور / بگفت آشفته از مه دور بهتر
معنی : در اين بيت فرهاد نديدن معشوق را به صلاح خود می داند .
ارتباط معنايی :
1) زهر سو کرد بر عادت نگاهی / نظر نگه در افتادش به ماهی .
2) چو لختی ديد از آن ديدن خطر ديد / که بيش آشفته شد تا بيشتر ديد .
3) اگر مدعیان نقش ببينند پری را / دانند که ديوانه چرا جامه دريده است.
بگفتا گر بسر يابيش خوشنود
بگفت از گردن اين وام افکنم زود
معنی : خسرو گفت اگر او با هديه گرفتن سر تو خوشنود شود ؟ فرهاد گفت هرچه زود تر آن را تقديم می کنم .
ارتباط معنايی :
1) خواهم افکندن ز دست دل سر اندر پای دوست / گر ز من بپذیردش اين فخر بس باشد مرا
بگفت آسوده شو کاين کار خام است
بگفت آسودگی بر من حرام است
معنی : خسرو گفت :آس.ده خاطر باش و عشق شيرين را فراموش کن ، زیرا عاشق شدن تو کاری بيهوده است ، فرهاد گفت بر من عاشق آسايش حرام است .
ارتباط معنايی :
1) بيزارم از وفای تو یک روز و یک زمان / مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
بگفتا رو صبوری کن در اين درد
بگفت از جان صبوری چون توان ک
معنی : خسرو گفت : برو با اين غم عشق بساز و به فکر وصال شيرين نباش ، فرهاد گفت : شيرين جان من است بدون جان چگونه می توانم شکيبايی کنم .
ارتباط معنايی :
1) به عشق اندر صبوری خام کاری است / بنای عاشقی بر بيقراری است .
2) مستی و عاشقيم برد ز دست / صبر نايد ز هیچ عاشق مست .
3) صبوری از طريق عشق دور است / نباشد عاشق آن کس کاو صبور است .
4) ماهيان را صبر نبود يک زمان بيرون آب / عاشقان را صبر نبود در فراق دلستان
5) جان ماهی آب باشد صبر بي جان چون بود / چون که بی جان صبر نبود چون بود بی جان ز جان .
بگفت از صبر کردن کس خجل نيست
بگفت اين ، دل توان کرد ، دل نيس
معنی : خسرو گفت کسی از صبر کردن شرمنده نيست پس در غم عشق شيرين صبر کن و فکر وصال نباش . فرهاد گفت : دل می تواند صبر کند اما من عاشقم و دل خود را از دست داده ام .
ارتباط معنايی :
1) صبوری از طريق عشق دور است / نباشد عاشق آن کس کاو صبور است .
بگفت از عشق کارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوشتر چه کار است
معنی : خسرو گفت : از عشق کارت خيلی سخت شده است . فرهاد گفت : هيچ کاری بهتر از عاشقی نيست .
ارتباط معنايی :
من از اين بند نخواهم به در آمد همه عمر / بند پايی که بدست تو بود تاج سر
از در درآمدی و من از خود بدر شدم
گويي کز اين جهان به جهان دگر شدم
معنی : از در وارد شدی و من از شدت شوق از خود بی خود شدم ، انگار که روح از تنم خارج شده .
ارتباط معنايی :
1) تا خبر دارم از او بی خبر از خويش تنم / با وجودش ز من آواز نيايد که منم .
گوشم به راه تا خبر می دهد ز دوست
صاحب خبر بيامد و من بی خبر شدم
معنی : منتظر بودم تا کسی خبری از دوست به من بدهد حال آنکه خود معشوق آمد و من از خود بی خود شدم .
ارتباط معنايی :
1) گفت من خبری دارم از حقیقت عشق / دروغ گفت گر از خویش تن خبر دارد .
2) با هر که خبر گفتم ز اوصاف جمیلش / مشتاق چنان شد که چو من بی خبر افتاد .
تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم ]
معنی : برای اینکه را رفتن معشوق رو ببینم و سخنانش را بشنوم ، همه ی وجودم چشم و گوش شد .
ارتباط معنايی :
1) با صد هزار جلوه برون آمدی که من / با صد هزار ديده تماشا کنم ت
بيزارم از وفای تو يک رو ز و يک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
معنی : نسبت به تو وفا دار نبوده ام ، اگر یک روز آسوده و آرام زندگی کرده باشم .
ارتباط معنايی :
1) به شادی و آسايش و خواب و خور / ندارند کاری دل افگارها
او را خود التفات نبودی به صيد من
من خويشتن اسير کمند نظر
معنی : معشوق قصدی برای گرفتار کردن من در دام عشق خود نداشت ، من خود م اسیر نگاه همچون کمند او شدم .
ارتباط معنايی :
1) حاجت به ترکی نیستش تا در کمند آرد دلی / من خود به رغبت در کمند افتاده ام تا می برد .
2) تو مپندار که سعدی ز کمند تو گریزد / چون بدانست که در بند تو خوش تر ز رهایی .
3) ور قید می گشاید وحشی نمی گریزد / در بند خوب رویان بهتر ز رستگاری .
گويند روی سرخ تو ، سعدی ؟ که زرد کرد
اکسير عشق بر مسم افتاد و زر ش
معنی : به من می گویند ای سعدی چه کسی روی سرخ تو را زرد و بیمار کرد ؟ پاسخ می دهم که عشق مثل کیمیا بر وجود بی ارزش من راه یافت و مرا به طلای زرد تبدیل کرد و به من ارزش داد .
ارتباط معنايی : ( فقط مصرع دوم )
1) جان گدازی گر به آتش عشق / عشق را کيميای جان بينی
2) دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کيميای عشق بيابی و زر شوی .
3) گر نور عشق حق به دل و جانت افتاد / بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی .
صبح اميد که به معتکف پرده ی غيب
گو برون آی که کار شب تار آخر ش
معنی : به امید بشارت دهید که چون صبح در پس پرده ی غیب گوشه نشین بود طلوع کند زیرا نا امیدی که مانند شب بود به پایان رسید .
ارتباط معنايی :
1) بعد نو میدی بسی امید هاست / از پس ظلمت دو صد خورشیدهاست .
2) گرچند باشد شب دیر باز / بر او تیرگی نماند دراز .
3) پس ازتیرگی روشنی گیرد آب /برآید پس از تیره شب آفتاب
آن پريشانی شب های دراز و غم دل
همه در سايه گيسوی نگار آخر شد
معنی : آن پریشانی شبهای هجران و غم دل ، همگی در سایه ی گیسوی یار به پایان آمد.
ارتباط معنايی :
1)آن همه نازو تنعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد.
باورم نيست زبد عهدي ايام ، هنوز// قصه ی غصه که در دولت يار آخ
معنی : با این که دولت تو روی نموده ، ولی من به دلیله بد عهدی و پیمان شکنی روزگار ، هنوز باور ندارم که قصه ی طولانی غم و غصه ما به پایان رسیده باشد.
ارتباط معنايی :
1) از بس که بی تمیزی عالم ز حد گذشت / دوران به کام همت و باور نمی کنم .
2) از این سموم که بر طرف بوستان گذشت / عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی .
آرزوهای دو عالم دستگاه / از کف خاکم غباری بيش ني/
معنی : آرزو های قدرت و شوکت دو جهان و تمام آرزوهای دو عالم در نظر من همچون غبار بی ارزش است .
ارتباط معنايی :
1) سرم به دنيی و عقبی فرو نمی آيد / تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست .
2) فاش می گويم و از گفته ی خود دلشادم / بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم .
3) چشم همت نه به دنيا که به عقبی نبود / عارف عاشق شوريده ی سر گردان را
می رود صبح و اشارت می کند // کاين گلستان خنده واری بيش ني
معنی : گذر صبح به ما ياد آوری می کند که اين دنيای مادی و زندگی ، مثل خنده ی کوتاه و ناپايدار است .
ارتباط معنايی :
1) برگ عدم ساز کن که دلا که در این عهد / عمر طبيعی نصيب برق و شرار است .
غرقه ی وهميم ور نه اين محيط // از تنگ آبی کناری بيش نيست .
معنی : چون اسير دريای توهم هستيم ، تصور می کنيم که به کنه و حقيقت هستی دست يافته ايم ، در حالی که هنوز به ساحلی بيشتر نرسيده ايم .
ارتباط معنايی :
1) چه دارد جهان جز دل و مهر يار / مگر توده هايی ز پندارها
2) ره زين شب تاريک نبردند برون / گفتند فسانه ای و در خواب شدند .
ای شرر از همرهان غافل مباش // فرصت ما نيز باری بيش ني
معنی : ای شرر من و تو نبايد از هم غافل باشيم چون مجال و فرصت زندگی کردن کوتاه و زود گذر است .
ارتباط معنايی :
1) ده روز مهرگردون ، افسانه است و افسون / نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا .
2) صوفی ابن الوقت باشد ای رفيق / نيست فردا گفتن از شرط طريق .
3)مکن عمر ضايع به افسوس و حیف / که فرصت عزیز است و الوقت سیف .
4) هان ای غزیز فصل جوانی به هوش باش / در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خواب .
5) مباش غره بدین 5 روز نقد حیات / که عمر بر سر پا نیست و چرخ بر سر کار .
6) عمر چو دزدان در آرزوی فرار است / گاه به برق و گهی به باد سوار است .
7) نگویمت به تو می ماند از عزیزی عمر / که عمر اگر چه عزیز است هم نمی ماند .
بيدل اين کم همتان بر عز و جاه // فخر ها دارند و عاری بيش نیست
معنی : ای بيدل ! فخر و ناز اين افراد سسست اراده ، به مال و مقام دنيايی ، ننگ آور است .
ارتباط معنايی :
1) اين جاهلان که دعوی ارشاد می کنند / در خرقه شان به غير منم تحفه ای مياب
اگر در ديده ی مجنون نشينی // به غير از خوبی ليلی نبينی
معنی : اگر با نگاهی عاشقانه به ليلی بنگری تنها زيبايی ها و خوبی های ليلی به چشمت می آيد و عيب های او را نمی بينی .
ارتباط معنايی :
1) از دگر خوبان تو افزون نيستی / گفت : خامش چون تو مجنون نيستی .
2) من عاشقم و دل بدو گشته تباه / عاشق نبود ز عيب معشوق آگاه .
3) ور هنری داری و هفتاد عيب / دوست نبيند مگر آن يک هنر .
تو کی دانی که ليلی چون نکويی است // کزو چشمت همين بر زلف و رويی است
معنی : تو به زلف و چهره ی ليلی می نگری و ظاهر بين هستی ، کيفيت حسن او را درک نخواهی کرد .
ارتباط معنايی :
1) عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند / ای ملامت گو ، خدا را ، رو مبين آن رو ببين
دل مجنون ز شکر خنده خون شد تو لب می بينی و دندان که چون شد
معنی : دل مجنون از خنده ی شيرين ليلی خون است ، ولی تو تنها لب و دندان او را می بينی که چگونه است .
ارتباط معنايی :
1)عاقلان خوشه چين از سر ليلی غافلند / اين کرامت نيست جز مجنون خرمن سوز را
تو مو می بينی و مجنون پيچش مو // تو ابرو ، او اشارت های ابرو
معنی : تو گيسوان ليلی را می بينی و ظاهر بين هستی ولی مجنون پيچ و تاب گيسوان او را می بيند تو ابروی ليلی را می بينی و ظاهر بين هستی ولی مجنون اشاره های آن را می بيند .
ارتباط معنايی :
1) چشمان نظر به ميوه کنند / ما تماشا کنان بستانيم .
2) تو به سيمای شخص می نگری / ما در آثار صنم حيرانيم .
3) مرا به صورت شاهد نظر حلال بود / که هر چه می نگرم شاهدست در نظرم .
4) دو چشم در سر هر کس نهاده اند ولی / تو نقش بينی و من نقش بند می نگرم .
5) چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبت / خط همی بيند و عارف قلم صنع خدا را .
6) خود پرستان نظر به شخصی کنند / پاک بينان به صنع يزدانی .
7) ليکن آن نقش که در روی تو می بينم / همه را دين نباشد که بينند آن را .
کسی را کاو را تو ليلی کرده ای نام // نه آن ليلی است که از من برده آرام
معنی : آن کسی که تو نام او را ليلی نهاده ای آن ليلی نيست که آرام و قرار دل من را ربوده و مرا عاشق کرده است .
ارتباط معنايی :
1) معشوق به چشم دگران نتوان ديد / جانان مرا به چشم من بايد ديد
گفت : بايد حد زند هشيار مردم مست را // گفت : هشياری بيار اينجا کسی هشيار نيست
معنی : محتسب گفت : انسان هوشيار و آگاه بايد مست را مجازات شرعی کند . مست گفت : کی می خواهد مرا مجازات کند چون که اين جا هوشياری وجود ندارد و مردم و مسئولان همه به فساد آلوده هستند .
ارتباط معنايی :
1) گر حکم شود که مست گيرند / در شهر هر آنچه هست گيرند .
2) شه اگر باده کشان را همه بردار زند / گذر عارف و عامی همه بر دار فتد .
3) می خواره و سر گشته و رنديم و نظر باز / وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است .
4) گر پرده ز روی کارها بردارند / معلوم شود که در چه کاريم همه .
5) ای کاش که هر حرام مستي دادی / تا من به جها نديدمی هشياری
6) در شهر يکی کس را هشيار نمی بينم / هر يک بدتر از ديگر شوريده و ديوانه
نمونه سوالات تستی :
1- بيت ( در نيابد حال پخته هيچ خام / پس سخن کوتاه بايد والسلام ) با کدام بيت ارتباط معنايی ندارد ؟
1) سعدی سخن يار نگويد بر اغيار / هرگز نبرد سوخته ای قصه ی به خام
2) پير می خانه چه خوش گفت به دردی کش خويش/ که مگو حال دل سوخته با خامی چند
3) فردا به داغ دوزخ نا پخته ای بسوزد / کامروز آتش عشق ، از وی نبرد خامی
4) هر که در آتش نرفت بی خبر از سوز ماست / سوخته داند که چيست پختن سودای خام
2- بيت ( زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر / بگو سوز که بر من به برگ کاهی نيست ) با کدام بيت ارتباط معنايی دارد ؟
1) بگفتم روز بی گاهست و ره بس دور ، گفتا رو / به من بنگر به ره منگر که من ره را نور ديده ام
2) در غم ما روز ها بی گاه شد / روز ها با سوز ها همراه شد
) روز ها گر رفت ، گو رو ، باک نيست / تو بمان ، ای آن که چون تو پاک نيست
4) طوفان نوح را به نظر در نياورد / شور محبتی که در آب و گل من است
3- مصرع ( هر که بی روزی است روزش دير شد ) با کدام گزينه ارتباط معنايی دارد ؟
1) هر که پايان بين تر او مسعود تر 2) هر که روزی بزايد روزی بميرد
3) روز اميد بس دراز بود 4) کسی را که کاهل بود گنج نيست
4- مفهوم بيت ( همه غيبی تو بدانی ، همه عيبی تو بپوشی / همه بيشی تو بکاهی ، همه کمی تو فزايی ) با کدام بيت تناسب دارد ؟
1) مهيا کن روزی مار و مور / گر چند بی دست و پايند و زور
2) بشر ماورای جلالش نيافت / بصر منتهای جمالش نيافت
3) عزيزی که هر کز درش سر بتافت / به هر در که شد هيچ عزت نيافت
4) يکی را به سر بر نهد تاج بخت / يکی را به خاک اندر آرد به تخت
5- بيت ( بگفتا گر به سر يابيش خشنود / بگفت از گردن اين وام افکنم زود ) با کدام بيت ارتباط معنايی دارد ؟
1) جان فدای شکر شيرين شور انگيز او / کز فراقش دست بر سر چون مگس باشد مرا
2) در سر من نيست الا وصل آن دلبر هوس / تا سرم بر جای باشد اين هوس باشد مرا
3) خواهم افکندن ز دست دل سر اند پای دوست / گر ز من بپذيردش اين فخر بس باشد مرا
4) بر وصالش يک نفس گر دسترس باشد مرا / حاصل عمر عزيز آن يک نفس باشد مرا
6 بيت ( تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم / از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم ) با کدام بيت ارتباط معنايی دارد
1) به می خانه گهی مستم ، ندانم پای از دستم / گهی برصومعه با جبه و دستار می گردم
2) از پا تا به سر همگی ديده ها شويد / حسن و جمال دلکش دلدار بنگريد
3) ز اوصاف جمال او کنم تا نکته ای روشن / ز سر تا پا زبان باشم ز پا تا سر بيان گردم
4)جنون عشق سرا پای من گرفت از من / چنان که پای زسر ، سر ز تن نمی دانم
7 بيت چون شبنم اوفتاده بودم پيش آفتاب / مهرم به جان رسيد و به عيوق بر شدم با کدام يک از ابيات زير ارتباط مفهومی دارد ؟
1) دستم نداد قوت رفتن به پيش دوست / چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
2) تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم / از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
3) گويند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد / اکسير عشق بر مسم افتاد و زر شدم
4) بيزارم از وفای تو يک روز و يک زمان / مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
8 بيت ( آن پريشانی شب های دراز و غم دل / همه در سايه ی گيسوی نگار آخر شد ) با کدام بيت ارتباط معنايی دارد ؟
1) آن هم ناز و تنعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
2) سر آن ندارد امشب که بر آيد آفتابی / چه خيال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
3) در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود / از گوشه ای برون آی ، ای کوکب هدايت
4) می رود صبح و اشارت می کند / کاين گلستان خنده واری بيش نيست
9- کدام بيت با ساير ابيات ارتباط معنايی ندارد ؟
1) گر ز عشق اندک اثر می ديده ای / عيب ها جمله هنر می ديده ای
2) عيب بين زانی که تو عاشق نه ای / لا جرم اين شيوه را لايق نه ای
3) عوام عيب کنندم که عاشقی همه عمر / کدام عيب که سعدی چنين هنر دارد
4) ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می گويند / که عيب در نظر دوستان هنر باشد